دوباره دکتر
سلام گلم عسلم
نمیدونی عزیز هرروز داری شیرینتراز روز قبل میشی
میخام بخورمت وای تو هم کیف میکنی وقتی داد میزنم ومیگم خدا شکرت ومیبوسم باز کارت رو برام تکرار میکنی که منم تکرار کنم که خدا شکرت وبعدم بوس بارونت کنم.
یه روز بعداز عاشورا شب که اومدیم خونه وااااااااااااای آبریزش شروع شد اینم چه آبریزشی.دوشنبه وقت دکتر گرفتم ورفتبم از ساعت 1تا 4تو مطب بودیم
عسلی هم که بینی گرفته اشتهاهم که قبل خیلی زیاد بود حالاهم با این اوصاف که دیگه هیچی دیگه شیر هم که میخوردی چون نمیتونی نفس بکشی نمیخوری.
دکتر بهت هیدروکسی زین داد وبنا به تجربه یک مامان نمونه که خودم باشم میدونستم با این شربت خوب شدنی در کار نیست بعداز دو روز سیتریزین بهت دادم که خدا روشکر امروز بهتر بودی.
فقط مشکل اصلیم اینه که غذا اصلن نمیخوری همش هم در حال غر زدن هستی.(هه هه)با صدای ناله میگی وحشتناک رفته این غزدنت رو اعصابم ولی غر زدنت هم دوست دارم.
شدیدا دوتایی بهم وابسته شدیم
زود خوب شو گلم.
یک پسر با آبریزش شدید
یک عزیز کلافه خسته در مطب
مامان خوب بشو
که من عااااااااااسقتم