ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

ابوالفضل دنیای مامان وبابا

8/6/91

1391/6/9 3:26
نویسنده : مامانی
155 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم

امروز روز خوبی واست بود

ظهر بعداز صبحونت بود که مامانی زنگ زد وگفت مبینا صبح تا حالا داره گریه میکنه که ابوالفضل رو میخاد

ماهم که تلپ شدن رو خیلی خیلی دوست داریم رفتیم

وااااااااااااااااااااای همه دلشون واسه شما تنگ شده بود واااااااااااااااااااااای

تا رفتیم اومدن اونجا بعدم بردنت ناهاررو خونه خاله بودی

اومدی کلی واسه دایی ناز اومدی

لباست هندونه خوردیا

که کار به اینجا کشید.

یه هفته ای میشه که بابایی میگه میخاد ببرتون بیرون

که جور نمیشه که بالاخره مثلا امشب شد

ساعتای 9بود که اومد دنبالمون

رفتیم جادستمال کاغذی خریدیم

بعد گفتم کجا میریم بابایی گفت یکی از دوستاش گفته بره پیشش

منم حرررررررررررررررررررررررررررررررررص

گفتم پس ما هم میریم پیش خاله مرجان

بابایی هم فوری قبول کرد انگار نه انگار که بعدازظهر تا حالا ده بوده پیش دوستاش

رفتیم پیش خاله مرجان به خاله گفتم میخام پسرم رو ببرم پارک

اخه پسرم تا راه افتاده نرفته پارک

رفتیم پارک

ووووووووووووووووووووووووووووووووووااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

چقدر ذوق کرده بودی

ببین صورتت چقدر کثیف شده

بعداز پارک رفتیم آب انار بستنی

وبعدم خونه خاله مرجان که بازم گیر داده بودی به پله ها

توراه شام کباب گرفتیم که خیلی دوست داری خوردی

بابایی اومد دنبالمون تا نشستیم تو ماشین شیر خوردی لالا

حالاهم خاب نازی

از این ببعد سعی میکنم شبا ببرمت پارک

عششششششششششششششششمی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

باران در انتظار....
9 شهریور 91 14:43
سلام قالب نو مبارک..انشالله همیشه به شادی..


سلام عزیز.مرسی.انشالله شما هم به شادی باشین.میشه یه آدرس از خودتون بدید.
باران در انتظار....
9 شهریور 91 14:43
مامانی نوشته ها از قالب زده بیرون...نمی شه خوند..