واکسن بدون عوارض

1391/6/9 3:32

نویسنده : مامانی

258 بازدید

اشتراک گذاری

صبح میخاستم تا اونجایی که میشه دیرتر بریم واکسنت

بزنیم ولی نزدیکیای10بود زنگ زدم گفتن تا11هستن واسه واکسن

داشتی شیر میخوردی که شروع کردم باهات حرف زدن که بیدار بشی که شدی بابایی رفت نون تازه بگیره منم نیمرو واست درست کردم که جون داشته باشی واسه واکسنت.بابایی صبحونت رو داد خوردی منم آماده میشدم

.

وزن وقدت رو گرفتن که من از هیچکدوم راضی نبودم خانم ....هم گفت به شیر وابسته شده شیرترو کمتر بهش بده (ههههههههههههههههههههههه)چحرفی آخه میشه یبار ازت فرار کرد.

رفیم واسه واکسن من وبابایی خیلی استرس داشتیم.یه دختر ناز قبل از ما رفت واسه واکسن بردمت اونطرف سالن که وقتی گریه میکنه اذیت نشی که صدای نیومد واومد بیرون گفتم چیشد نزدین مامانش با غرور گفت دخترم گریه نکرد فقط زل زده بود به آقاهه.منم پیش خودت گفتم اون که دختر بود گریه نکرده پسمل من که اصلا ریز درد نیست که فکرکنم بخنده.

رفتیم داخل راستش مامان جان یهآقایی رو گذاشتن واسه واکسن بچها از اون سیبسلوها که منم وقتی نگاش میکنم زهرم میریزه شما بچها که دیگه هیچ.شاید اون دختر هم تواون قیافه مونده بوده.

گفتم میتونم بغلش کنم اصلا با خابیدن خوب نیستی گفت آره.توهم خابت میومد نق زدنا شروع شد میگفتی من چرا استینت رو میزنم بالا که آقا اومد طرفت اومدی جیغ بزنی که چرا اومده طرف که سوزن رو زد به دستت دادزدی.

تا بیرون اومدیم آروم شدی .تازه توماشین ضبط رو روشن کردی و نانای هم واسمون کردی وکلی هم بااون زبونت برامون حرف زدی.

اومدیم خونه گفتم خابت میاد نیم ساعتی شیر میخوردی وبازی میکردی که خابت برد بابایی زنگ زد بیدار شدی تا 12.5من همونجور خابیده بودم شیر میخوردی ومیرفتی بازی میکردی دوباره میومدی شیر میخوردی که دیگه پاشدم .

ظهر ناهارخونه عمه دعوت بودیم زن عموجمال وخونوادش هم دعوت بودن.

تا تونستی نمک ریختی وشیطونی کردی.جالبیش اینکه خابت میومد در حد المپیک ولی خاب نمیرفتی ساعت 4بود که سرت خوردبه میز گریه کردی وآوردمت خونه تاشیررو گرفتی انگار غغغغغغغغغغغغغغغش کردی وتا 7بیحال افتاده بودی .بیدار شدی چای وبیسکوییت خوردی وتا آخر شب یه پات خونه عمه بود یه پات خونه .