بازم حموم
پسر مامان هر جمعه برنامشون اینه که بعدازظهر با باباییش برن حموم
ولی از اونجایی که دیروز رو یذره خسته بود مامان گل پسر رو برد حموم .قبل حموم کلی با بابایی بازی کردی تاب بازی کردی بعد رو شونه بابایی نشستی و کلی کیف کردی
که من میگفتم دیگه خیلی خسته شدی و تو حموم اذیت میشی ولی ننننننننننننننننننننننننننننننننه
وقتی رفتیم حموم تازه سر حال شدی شروع کردی آب بازی
جالبیش میدونی چی بود هروقت میرفتی وانت رو نمیذاشتیم زیر شیر ولی دیروز اینکار رو کردم وانت رو گذاشتم زیر شیر و آب رو باز کردم که سردت نشه .میدونی چیکار میکردی میخواستی آب رو بگیری و بلند بشی اینقدر تلاش کردی و آخر کار که نتونستی شروع کردی جیغ کشیدن
.مامان یکار دیگه هم کرد چون ناهارت رو نخورده بودی آوردم تو حموم بهت دادم تو هم که مشغول بازی همش رو خوردی که کمت هم اومد
که به بابایی گفتم و او هم برات آورد.هیچ وقت هویج تو غذات رو نمیخوردی ولی دیروز تو حموم خوردی.
وقتی بیرون اومدی یه لیوان آّب رو یه نفس خوردی و بعدم شیر و لالا تا ٩شب.
وقتی بیدار شدی یه نصف فنجون چایی خوردی ورفتی خونه عمه که بازم پسرم یذره شیطونی کرد وعمه مجبور شده بود پسر رو ببرن بیرون.
وقتی اومدی خونه با بابایی بازی کردی وموقع خواب نیم ساعتی بازی کردی میرفتی میومدی تا اینکه کولر رو روشن کردیم اونوقت راحت خوابیدی.
عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشششششششششششقتیم