لی لی پوت با رعنا ومبینا
بعدازظهر بیدار که شدی شروع شد غر غراتو نق نقات وبهونه گیریهات
به بابایی گفتم تا گل پسر نره بیرون اروم نمیگیره
نقشم این بود با بابایی بفرستمتون بیرون وخودمم لالا
که هههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
بابایی مجبورم کرد باهم بریم بیرون
البته بدون بابایی
منم رفتم دنبال رعنا ومبینا وباهم رفتیم لی لی پوت
وااااااااااااای که چقدر ذوق کرده بودی
جیغ میزدی ومیدویدی
وااااااااااااااااااای کیف میکنم
چقدر با چیزای کوچیک ذوق میکنی
باهر خندت دنیا رو بهم میدن
دوبار پشت سرهم سوار شدی پایین نمیومدی
وقتی میرفتی تو تونل جیییییییییییغ میزدی
خوشحالم که بهت خوش گذشت
عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی