28/4/91
سلام عسلم
بعداز ناهار که شماهم خیلی خوردی
من کیک پختماونم یه کیک خوشمزه
بعد مثل کذت{کزط}خونه رو تمیز کردموای خسته شدما هههههههههههههههههههه
بعدشمارو بردم یه آب بازی طولانی حدودا45دقیقه ایوای چه کیفی کرده بودی وقتی میخواستم شما رو بیرون بیارمت نمیدونی چطری داد میزدی وگریه میکردی
بعدم با کلی زحمت یه خواب ناز رفتی
بعداز این همه کار داشتم انرزی میگرفتم باکه دایی خلیل زنگیدمنو که حاجی آقا رفتن دکترو قراره پاشون رو گچ بگیرن خیلی ناراحت شدم وگیج
خواب بودی موندم چیکار کنم آماده شدم واومدم چراغ اتاقت روروشن کردم افتادی تو خاب وبیداری
لباست رو عوض کردم پیاده رفتیم دکتر.پای حاجی آقا رو گچ گرفتن رفتیم خونه حاجی آقا توراه دایی خلیل رفت مغازه دوستش واسه همین من رانندگی کردم نزدیکای خونه زدی زیر گریه
گریه که چه عرض کنم دادو جیغ بود حاجی آقا و مامانی مونده بودن چجوری آرومت کنن
جالبیش این بود که وقتی رسیدیم تا اومدی بغلم آروم شدی وتازه میخندیدی
مامان قربونت بره که اینقدر مامان رو دوست داری
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
دست میزدی به گچ و میگفتی hoshیعنی اوف
بهتر باشید بابا جون
عتششششششششششششششششششششششقتونم