روزانه
عزیزمامان تا ظهر که مست خوابی هر روز ساعت خوابت فرق میکنه
تا ١١ نمیدونی چکار کنی نه چیزی میخوری نه بیداری نه خواب.
تازه ١١خوب میشی ولی غذا نمیخوری به زور شربت اشتها یکی دو لقمه میخوری.
یذره بازی میکنی و یدفعه خوابت میگیره.
میبرمت بخوابونمت عادت کردی با صدای زیارت ال یاسین خواب بری
موبایل رو روشن میکنم شیر میخوری با حرکات اضافه
فقط انگشتای پات رو زمینه و سرت که با هر زحمتیه میخوابونمت.بعد رو شکم میخوابی وغر میزنی چرا نمیتونی شیر بخوری .منم کل مدت دارم لالایی میخونم.
بعد میخوابونمت رو بخودم وپاهات رو میذارم رو بدنم و شروع میکنم ماساز دادن .
این بین چند باری پا میشی و یه نگاه به اطراف میندازی ومیخندی ومیری طرف بالای تخت که موبایل رو برداری البته تو عالم خوابی که برت میگردونم.خواب میری نیم تا یک ساعت.
بیدار که میشی میای دم تخت و صدام میزنی ااا ااا.
باهم بازی میکنیم.مکعب رنگی هارو دوست داری برج میسازم خراب میکنی
مکعبا رو میریزم توظرف فقط دوست داری خالی کنی نه تنها اینارو همه چی رو دوست داری خالی کنی.کلمه هم کار میکنی.
با کلی بازی و شکلک واینکه تاز گیها میشینی تو صندلی غذات غذا میخوری
با کلی زحمت اخرم غذات رو تاآخر نمیخوری.
دوباره همون برنامه خواب البته اگه غذا خوب خورده باشی تا١.٥ میخوابی.
بعدازظهر که بیدار میشی دد گفتنا شروع میشه نننننننننننننننننق میزنی شدید اصلا گیجی.
یه کوچولو چایی بهت میدم یذره اخلاق بهتر میشه .بعدم میوه که اصلا نمیخوری.
حالا دیگه بااااااااااااااااااااااید بریم بیرون.
خونه عمه یا مامانی یا کالسکه سواری .
اصلا نمیتونی یروز کامل تو خونه بمونی.